من! عاشقم !!عاشقم!
H@M!D KH0R@M! R@D
درباره وبلاگ


لینک سایتهای من ------------------------------------- (H026.ORQ.IR) (GO-NG.LXB.IR) ------------------------------------- حالشو ببرید!

پيوندها
هرچی دل تنگت میخواهد
موس بیسیم شیشه ای









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 5960
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عاشقانه ها عاشقانه ها عاشقانه ها عاشقانه ها عاشقانه ها

كد موسيقي براي وبلاگ



Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

نويسندگان
HAMID
هادی بختیاری

آرشيو وبلاگ
ارديبهشت 1392


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:زمستان,خاطره,خاطره زمستان ,خاطره ی ما, :: 17:2 :: نويسنده : HAMID

 

دخترجوانی چندروز قبل ازعروسی آبله سختی گرفت وبستری شد

نامزد وی به عیادتش رفت ودرمیان صحبتهاش ازدرد چشم خودنالید

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.


مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم

می نالید موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که

 آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش

 نابینا باشد. ۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،مرد عصایش

 را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند.

مرد گفت : من کاری جز شرط

عشق را به جا نیاوردم .

عاشقانه ها عاشقانه ها عاشقانه ها 

Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

 
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:زمستان,خاطره,خاطره زمستان ,خاطره ی ما, :: 12:1 :: نويسنده : HAMID

برفها آب شده بود و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. کم‌کم اهالی دهکده می‌توانستند از خانه‌هایشان بیرون بیایند،  از گرمای خورشید بهاری و سبزی و طراوت گیاهان لذت برده و در مزارع به کشت و زرع بپردازند. در آن روز، شیوانا همراه یکی از شاگردان از مزرعه عبور می‌کرد، پیرمردی را دید که نوه هایش را دور خود جمع کرده و برای آنها در مورد سرمای شدید زمستان و زندانی بودن در خانه و منتظر آفتاب نشستن صحبت می‌کند.

شیوانا لختی ایستاد و حرفهای پیرمرد را گوش کرد و سپس او را کنار کشید و گفت: “اکنون که بهار است و این بچه‌ها درحال لذت بردن از آفتاب ملایم و نسیم دلنواز بهار هستند، بهتر است روایت یخ و سرما را برای آنها نقل نکنی! خاطرات زمستان، خوب یا بد، مال زمستان است. آنها را به بهار نیاور! با این حرف تو بچه‌ها نه تنها بهار را دوست نخواهند داشت بلکه از زمستان هم بیشتر خواهند ترسید و در نتیجه زمستان سال بعد، قبل از آمدن یخبندان همه این بچه‌ها از وحشت تسلیم سرما خواهند شد. به جای صحبت از بدبختی‌های ایام سرما، به این بچه‌ها یاد بده از این زیبایی و طراوتی که هم اکنون اطرافشان است لذت ببرند. بگذار خاطره بهار در خاطر آنها ماندگار شود و برایشان آنقدر شیرین و جذاب بماند که در سردترین زمستان‌های آینده، امید به بهاری دلنواز، آنها را تسلیم نکند.”

پیرمرد اعتراض کرد و گفت: “اما زمستان سختی بود!”

شیوانا با لبخند گفت: “ولی اکنون بهار است. آن زمستان سخت حق ندارد بهار را از ما بگیرد. تو با کشیدن خاطرات زمستان به بهار، داری بهار را نیز قربانی می کنی! زمستان را در فصل خودش رها کن.”

خاطرات زمستان

عاشقانه ها عاشقانه ها عاشقانه ها 

Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد